سفارش تبلیغ
صبا ویژن



زنان زیر سایه قدرت و قانون - رانوسا






درباره نویسنده
زنان زیر سایه قدرت و قانون - رانوسا
مدیر وبلاگ : رانوسا[61]
نویسندگان وبلاگ :
رامون[3]
God father[3]

غصه ها را کرد باید تا نهایت ها فدای یک نگاه...
آی دی نویسنده
کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان تهران
شاه فینقیلی
نوشته های تنهایی
جنبش برابری حقوق انسانی
فمنیست
عنکبوت سیاه
پورتره
ادوارنیوز
داروگ
درک رنج
حرف زن
وبلاگ فارسی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
زنان زیر سایه قدرت و قانون - رانوسا

آمار بازدید
بازدید کل :86329
بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 15
 RSS 

   

غفلت و بی‎توجهی برخی روشنفکران و احزاب سیاسی نسبت به اصلاح ساختار قوانین در حالی صورت می‎گیرد که نظام حقوقی هر کشور، تبیین‎کننده‎ی رابطه‎ی دولت با شهروندان آن کشور ــ در همه‎ی وجوه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ــ است. در عین حال که عامل تعیین‎کننده‎ی تسهیل یا تخریب هر گونه اصلاح و گشایش در ساختار اقتصادی و سیاسی نیز هست.
منافع و اهداف پنهان و آشکار دولت‎ها (فارغ از آن که دارای چه ایدئولوژی خاصی باشند) به یقین در خلاء تدوین نمی‎شود بلکه در ساختار حقوقی است که چهارچوب می‎گیرد و انسجام می‎یابد. نظام حقوقی در واقع آینه‎ای است که رفتار سیاسی و اهداف اقتصادی و فرهنگی دولت‎ها را بازتاب می‎دهد. به بیان روشن‎تر: نظام حقوقی هر جامعه، محل تلاقی میان منافع مردم با منافع دولت‎هاست.
کم‎بها دادن به مبارزه برای اصلاح قوانین، ممکن است بدین سبب باشد که بی‎ثباتی دایم و سیاسی شدن تمام فعالیت‎های اجتماعی و فرهنگی در ایران، اساسا فرصت انجام پژوهش‎های گسترده درباره‎ی تاثیر ساختار حقوقی بر زندگی روزمره‎ مردم را از پژوهش‎گران ایرانی سلب کرده و هرچند در مورد اصلاح ساختار موجود و رفع مشکلات قانونی،‌ بحث‎های مفیدی مطرح شده اما عملکرد چندوجهی آن در ایجاد یک ” نظم اجتماعی ویژه“ ، هنوز آن‎چنان که باید و شاید طرح نشده است.

رابطه قانون با قدرت
در حال حاضر نگاه قوانین ما به مقام و منزلت زن، نگاهی تحقیر آمیز و بسیار پر هزینه است که هیچ تناسبی هم با نیاز زمانه‎ی ما ندارد، این نگاه کلیشه ای در ” نظام حقوقی“ موجود، لانه کرده است. اما به‎نظر می‎رسد وقت آن باشد که این قوانین بر مبنای نیازهای امروز زنان ایران و اعلامیه‎ی جهانی حقوق بشر ـ که حداقل توافق را می‎تواند بین گروه‎های مختلف زنان به‎وجود آورد ـ تنظیم شود.
مشکل نظام حقوقی موجود در مورد زنان ، آن است که‎ همه‎ی مصوبات، مواد وتبصره‎های آن را به تفسیرهای غالب و مسلطی که توسط شورای نگهبان صورت می‎گیرد، گره می‎زند. روشن است که نیروها و نهادها‎یی می‎توانند تفسیر خودشان را بر شورای نگهبان و در جامعه غالب و مسلط کنند که دارای قدرت و ثروت‎اند. طبعا بخش وسیعی از زنان که جزو محروم‎ترین بخش‎های جامعه از قدرت‎اند، قادر نیستند تفسیر غالب و مسلطی را که به نفع آنان نیز باشد عرضه کنند. چرا که نفوذ و تسلط هر تفسیر و گفتمانی، بسته به میزان قدرت، ثروت، و امکاناتی است که گروه‎های مختلف در یک جامعه در اختیار دارند. به‎یقین گروهایی که در مملکت ما ثروت بیکران نفت و قدرت کنترل فرهنگ و اطلاعات و هزاران امکان دیگر ( از جمله قدرت رسانه‎ای) را در انحصار دارند می‎توانند تفسیر خود را بر جامعه و بر نهادهای قانون‎گذاری مسلط کنند.
گرفتاری دیگر نظام‎حقوقی ما، جایگاه بالنسبه فرودست‎تر زنان از اقلیت‎های مذهبی و قومی در ایران است. هنگامی که آشکارا می‎بینیم که تعریف قانون‎گذار از زنی مانند من، یعنی زنی از طبقه متوسط (دارای رفاه نسبی)، مسلمان شیعی (پیرو مذهب رسمی)، و فارس زبان (جزو قوم مسلط)، که در قانون اساسی نیز مذهب، زبان و گروه قومی‎اش به رسمیت شناخته شده، چنین ناعادلانه و تحقیرآمیز است، طبعا زنان از اقلیت‎های دینی و قومی، وضعی به‎غایت دردناک‎تر دارند و از تبعیض‎های چندگانه و فشارهای بسیار بیشتری در رنج‎اند.
قوانین ناعادلانه و تحقیرآمیز که زن ایرانی را شهروند درجه دوم به حساب می‎آورد به یک یا چند مورد، خلاصه و محدود نیست بلکه به صورت شبکه‎ای عینی و لمس‎شدنی (زمینی) و در قالب نظمی بغرنج (نظمی آهنین) در واقع همه‎ی فضاهای مادی و حیاتی زندگی ما زنان را در اختیار گرفته است. این نظم دست‎ساخته‎ی بشر، نه فقط نیمی از جمعیت ایران (زنان) را به فرودستی و انفعال محکوم کرده بلکه حتا مردان را نیز تحت انقیاد و به کنترل در آورده است.

بررسی یک نمونه‎ی ساده و معمولی
نه فقط این مجموعه‎ی گسترده از قوانین ناعادلانه بلکه حتا یک قانون نابخردانه در یک کشور می‎تواند مشکلات و فجایع بی‎شماری را به دنبال داشته باشد و خسارت‎های جبران ناپذیر روانی، فرهنگی و اقتصادی ــ و حتا سیاسی ــ به بار آورد.
بی‎تردید همه‎ی قانون‎های مربوط به زنان (به خصوص قوانین خانواده) به‎جز ضرر و تفرقه و بی‎ثباتی زندگی زنان، منفعت قابل اتکایی نداشته است و به همین سبب، فعالان مستقل جنبش زنان (جدای از خط و خطوط فکری و ایدئولوژیک‎شان) تلاش گسترده ای برای اصلاح و عادلانه کردن قوانین را در دستور کار خود قرار داده‎اند، ولی در این مقاله به طور خاص، به ” قانون حجاب“ به عنوان نمونه‎ی قابل استناد در خلق”نظم اجتماعی ویژه‎ “ می‎پردازم. زیرا هر چند یکی از مسائل عمده‎ی ما زنان در این سال‎ها، بحث و تحلیل جوانب مختلف تاثیر قوانین، از جمله ”قانون حجاب اجباری“ بوده است اما به هر دلیل، در باره تاثیر این قانون (در ایجاد نظم ویژه‎ی اجتماعی) ، گفتگوی گسترده‎ای در سطح افکار عمومی یا حتا در حوزه‎های آکادمیک داخل کشور صورت نگرفته است.
بی تردید خود حجاب (به معنای انتخاب آگاهانه‎ی زن مسلمان هموطن‎مان در انتخاب یک نوع پوشش خاص که قابل احترام است) به خودی خود موضوع مشکل‎ساز‎ی نیست ، بلکه مشکل، حجاب در هیئت ”قانون“ و اجبار است که موضوعی به ماهیت، متفاوت است، زیرا هنگامی که پای اجبار و تحکم و زور به میان آید، طبیعی است که موضوع لباس و پوشش و باورهای مذهبی فرد و قدرت انتخاب او، عملا به حاشیه رانده می‎شود.
وقتی برای پوشش نیمی از جمعیت، قانون وضع شده است و سپس برای کنترل و حفاظت از اجرای آن، فضای شهری ما به‎طور دائم تحت نظارت و کنترل پلیسی قرار گرفته به یقین، تبعات بی‎شماری ( غیر از تحمیل روسری و چادر ) دارد که هر بخش از این پیامد‎ها به طور جداگانه قابل بررسی است.
شاید تقلیل دادن قانون حجاب، صرفا به « نوع لباس»، برای عده‎ای از زنان (که سابقه‎ی فکری ایدئوژیک داشته‎اند و در نتیجه مشکلی با این نوع پوشش ندارند )، این قانون را بی‎اهمیت و با تاثیرات نه چندان مخرب جلوه داده درصورتی‎که مسئله حجاب به‎عنوان قانون ، دستمایه ای است که تا وقتی وجود دارد دولت ها (بسته به نیاز و متناسب با روش کنترل گری شان) از آن به عنوان اهرمی سیاسی در ایجاد فضایی « نرم»، یا تشدید سرکوب و تحمیل انفعال بیشتر بر جامعه مدنی، استفاده میکنند.

”حجاب“ و ایجاد مرزهای فضایی
روشن است که برای کنترل هرچه بیشتر زنان و محدود ساختن حضور فیزیکی آنان در فضاهای عمومی و شهری، اعمال نوع پیچیده‎ای از ” انضباط “ لازم است، انضباطی سخت و چند‎وجهی که مرز و دیوارهایی دور خانه‎هامان، و سپس در گستره‎ای وسیع‎تر، به دور تن و بدن‎مان می‎کشد تا ما را از فضاهای عمومی کاملا منفک سازد. آری، برقراری این نظم ابتدا بر بدن و ظاهر ما زنان اعمال شد تا در قدم بعد، این نظم بر کل جامعه سایه بگسترد و تمامی شهروندان اعم از زن و مرد را به کنترل درآورد. ”سید محمد قائم مقامی“ مدرس حوزه‎ی علمیه طی مصاحبه‎ای در هفته‎نامه یالثارات (چهارشنبه 21 تیرماه 83) به روشنی اذعان می‎دارد که: ”کارکرد حجاب، نهادینه کردن نظم در اعماق جامعه است“. انضباط و اقتداری که از پی نهادی کردن حجاب اجباری (به صورت قانون درآمدن آن) در جامعه حاکم شد به لحاظ جغرافیایی نیز مکان مشخص و تعریف شده‎ای ندارد و سیال است و از مرزهای خصوصی، عمومی، قومی، مذهبی ، طبقاتی و اجتماعی عبور می‎کند و فضاها و معابر عمومی کلیه شهرهای بزرگ کشور مانند کلان شهری هم‎چون تهران را به کنترل درآورده است.
از تاثیر چندوجهی قانون حجاب می‎توان به جداسازی‎ زنان از مردان در محیط‎های کاری و شغلی به‎ویژه در بخش‎های رسمی و دولتی، همچنین به جداسازی‎های گسترده‎ در کل جامعه (به لحاظ مکانی: در اتوبوس‎ها، محیط‎های آموزشی و دانشگاه‎هی، و مکان‎های عمومی و..) اشاره کرد که از جمله‎ی تبعات جانبی این مسئله، رشد خشونت و نگاه به‎شدت شی‎‎ای به زنان در کل روابط اجتماعی است، بروز خشونتی چنین سازمان‎یافته در کمتر نقطه‎ا‎ی از جهان، مشابهی دارد. شاید بتوان یکی از دلایل گسترش آزارهای جنسی خیابانی به زنان را علاوه بر ده‎ها دلیل دیگر، به نحوه‎ی اجرای خشونت آمیز همین قانون حجاب و تبعات فضایی آن مربوط دانست که حوزه‎ زندگی و روابط زنان و مردان را چنان از ریخت انداخته که روابط دو جنس به رابطه‎ای بسیار پیچیده، شک‎برانگیز و عجیب و غریب تبدیل کرده است.

قانون حجاب و خط‎قرمزها
” قانون “ حجاب، که در واقع به عنوان زیر‎بنای اخلاقی، اجتماعی، (و حتا سیاسی) این نظم آهنین عمل می‎کند شبکه‎ای درهم تنیده از مرزها و خط‎قرمزهایی را در جامعه‎ی ما به وجود آورده که سرپیچی از آن، جرمی امنیتی تلقی می‎شود و در نتیجه با مجازات‎های سنگین رو‎به‎رو می‎گردد زیرا این تنظیمات و خط‎قرمزها که دو جنس را از هم تفکیک می‎کند در واقع وسیله‎ای هستند که از طریق آن‎ها قدرت و تسلط اقلیتی را بر اکثریت وسیع زنان ــ و مردان ــ جامعه مشروعیت می‎بخشد.
اصولا هر نظم و انضباط ”زمینی“ (که به دست انسان‎ها ساخته می‎شود) برای تبدیل شدن به اقتدار و هیبتی ترسناک (هیبتی که شهروندان را به اطاعت مجبور سازد) محتاج مشروعیت است. تنظیمات سیاسی و اجتماعی در اکثر کشورها، مشروعیت خود را معمولا از قانون اخذ می‎کنند اما در کشور ما ایران، با وجود دولت مذهبی ، این تنظیمات و خط‎قرمز‎ها برای مشروعیت‎بخشی به اقتدار خود، قبایی از ایدئولوژی نیز بر تن کرده‎اند. ] شاید به همین سبب است که برخی فعالان حق‎طلب جنبش زنان در نقد چنین نظم پیچیده‎ای با سر در گمی روبرو می‎شوند، و مثلا برای اصلاح و عرفی کردن آن، گزینه‎های فرعی‎تر ( از جمله، برخورد تقابلی با پوسته ی ایدئولوژیک‎ آن را ) تعیین کننده می‎بینند. [
و اما، مرزها و تنظیمات قانونی (برآمده از قانون حجاب) و عملکرد شبکه‎ی بغرنج قواعد نانوشته‎ی آن، باعث شده که تمامی فضاها و مکان‎های عمومی موجود، از مغازه‎ها تا رستوران‎ها، آرایشگاه‎ها، موسسات هنری، کارگاه‎های تولیدی، و..... را در برابر ورود ماموران ( ماموران اداره اماکن نیروی انتظامی) و کنترل دائمی فضاهای عمومی توسط نمایندگان دولت، آماده و پذیرا سازد. وجود حراست‎های ویژه‎‎ی مدخل ورودی اماکن عمومی شهر (سالن‎های تئاتر، فرهنگ‎سراها، و...) و همچنین حضور ماموران حراست در ادارات و سازمان‎های دولتی برای کنترل حجاب زنان، به محملی برای کنترل کل این مکان‎ها و کارکنان آن تبدیل شده است. در واقع به پشتوانه‎ی این قانون ، کنترل فضاهای عمومی به‎راحتی امکان‎پذیر شده و ”مشروعیت“ یافته است.
قانون حجاب باعث شده مسافرت و تحرک اجتماعی زنان با موانع بسیاری مواجه شود. همچنین باعث افت شدید ورزش زنان نیز شده است و این افت، تبعات بسیار منفی بر سلامتی تن و روان زنان گذارده و نسلی از دختران افسرده را پرورده است.

ساختار اقتصادی حجاب
به پشتوانه‎ی همین زیر‎ساخت (قانون حجاب)، نیروی پلیسی گسترده‎ و سازمان‎های عریض و طویلی با هزینه‎های بسیار ( از محل بودجه‎ی عمومی) به وجود آمده که هر نوع حرکت مردم را در جامعه و حتا درون خانه‎ها و اتومبیل ها کنترل می‎کند. یک لحظه تصور کنید عده‎ای از ”برکت“ وجود این قانون و تذکر به زنان و جریمه و بازداشت و ”تعزیر“ آنان، ”معاش“ می‎گیرند و از این طریق چه بسیار شغل‎های متعدد که ایجاد نشده است! در واقع این قانون یک ساختار اقتصادی نیز پیدا کرده است و چه بسا سوء استفاده‎های مالی ــ و پنهانی ــ را نیز به‎وجود آورده است.
تنها در سال 1371 ”یکصد و ‎سیزده هزار زن تحت عنوان بد‎حجابی، اشاعه منکرات و فساد و بی‎حجابی بازداشت شده‎اند“ (سمینار امر‎به‎معروف و نهی‎ازمنکر ‎ـ یازده مرداد 1371). هم‎چنین طبق آمارهای رسمی، فقط تعداد پرونده‎های مختومه در دادگاه‎های عمومی که با موضوع ”اعمال منافی عفت“ در دادگاه‎های عمومی مطرح شده است در سال 1380، نزدیک به 80 هزار پرونده بوده است (خلاصه آمارهای پایه‎ای کشور، 1380) که از موارد عمده‎‎ که ذیل عنوان اعمال منافی عفت می‎توان طبقه‎بندی کرد ”بدحجابی“، یا رابطه دختر و پسر، زنا و غیره است. اگر مسئولان و تصمیم‎سازان مملکتی از منظر اقتصادی و با حسابی سر‎انگشتی، میانگینی از تعداد زنان بازداشت‎شده طی 27 سال اخیر داشته باشند و انرژی و سرمایه‎ی درگیر در چنین پرونده‎هایی را به‎حساب بیاورند، آن وقت با آگاهی نسبت به اتلاف عظیم سرمایه‎هایی که برای برقراری و تداوم چنین نظمی از بودجه عمومی پرداخت شده ، ممکن است شوکه شوند. این در حالی است که به گفته‎ی کارشناسان، ضایعات اصلی این نظم پر‎خشونت (خشونت سازمان‎یافته و پر هزینه) پیش از آن که اقتصادی باشد، روحی و روانی است یعنی صدمات جبران ناپذیری که این خیل عظیم زنان متحمل شده‎اند.

حجاب : هنجار اجتماعی ــ اخلاقی
از سوی دیگر این نوع نگاه و کنترل دائم و مستقیم زنان ـ و به تبع آن مردان ـ به واسطه‎ی عملکرد این قانون، به یک هنجار اجتماعی تبدیل شده است و باعث شده که بسیاری از مردم به خود این ”حق“ را بدهند که با توجیهات مختلف در مورد نوع پوشش و طرز رفتار زنان اظهارنظر کنند و با خیال راحت و بدون آن‎که نیاز به هیچ مشروعیت دیگری داشته باشند آنان را کنترل و محدود سازند. در واقع کنترل‎گری و مداخله‎جویی در زندگی زنان و حتا مردان به بهانه “پوشش زنان”، و با تکیه به قانون حجاب، در کشور ما امری نهادینه شده است.
بررسی تاثیر چند‎وجهی این قانون بر زندگی خصوصی، روابط اجتماعی، اقتصادی، و روان جمعی جامعه از ظرفیت یک مقاله بیرون است اما همین بس که اجرای این قانون (و عملکرد شبکه‎ی درهم تنیده‎ی قواعد نانوشته‎ی آن) بر فرآیند باز‎تولید و فوران ــ آزاد شدن ــ مجدد تعصبات پدرسالارانه و اخلاقیات سنتی، تاثیر تعیین کننده‎ای داشته است. قانون حجاب، متاسفانه دستمایه ای نه فقط برای دخالت گاه و بی گاه نهادها در حریم خصوصی شهروندان و سرکوب ارزش های طبقه متوسط و قبضه ی هزاران باره ی فضاهای عمومی، بلکه باعث شده تا اقتدار‎گرایی سنتی و به‎اصطلاح ”غیرت“ مرد ایرانی، برای سرکوب زنان و تسلط هر چه بیشتر بر همسران، خواهران و دختران خود ( که پیش از انقلاب، ضربه‎خورده و تا حدودی مهار شده بود) بار دیگر سر بر آورد و به طور پیوسته تحریک شود. آزاد شدن این تعصبات در کنار ملغا کردن ”قانون حمایت از خانواده“، سرانجام باعث افزایش حیرت‎آور آمار : طلاق، تنش‎های خانوادگی، فرار دختران از خانه و خود‎سوزی زنان شده است.
وقوع انقلاب و تصویب قانون حجاب‎اجباری، بر دل‎نگرانی و هراس بسیاری از مردان هموطن‎مان ــ که از برابری نسبی حقوق زن و مرد، به وحشت افتاده بودند ــ خط بطلان کشید و خیال‎شان را آسوده کرد. اما باید صادقانه بگوییم که در زمان شاه، مادران ما با این که حقوق قابل ملاحظه‎ای به دست آورده بودند هیچ‎گاه از وظایف انسانی و اخلاقی خود شانه خالی نکردند: نه ترک خانواده گفتند، نه فرزندان خود را نادیده گرفتند، و نه از محبت و فداکاری‎شان سر سوزنی کاسته شد. بلکه تنها اتفاقی که رخ داده بود این که با حمایت دادگاه‎های خانواده و تصویب قوانین معتدل، به طور نسبی از زیاده‎خواهی و اختیارات بی‎حد و حصر مردان کاسته شده بود ــ همین !
در حال حاضر اما اجبار در پوشش زنان ــ در هیئت قانون ــ بهانه‎ای به دست مرد متعصب ایرانی داده است که به وسیله‎ی آن، ارزش‎های اقتدار و سلظه‎گری (و باصطلاح ابهت و جبروت ) خود را از اعماق سیاه‎چال‎های قرون و اعصار بیرون بکشد و مشروع جلوه دهد. روشن است در فضایی متخاصم که آمیزه‎ای از تعصب و خشم و اقتدار و غیرت و سوء‎ظن و کنترل ”ناموس“ است، مردان فرهیخته و آزاداندیش جامعه، خواهی نخواهی منزوی می‎گردند.
یک آن تصور کنیم که اگر قانون حجاب اجباری وجود نداشت آیا روابط دختران و پسران ما می‎توانست چنین سیستماتیک مورد کنترل و مداخله‎ی دولت‎ها قرار گیرد؟ تا جایی که در خلوتگاه حریم خصوصی شان، حتا درون منازل شخصی و جشن‎های خانوادگی نیز تحت تعقیب و مراقبت واقع شود؟ پس می‎بینیم که قانون حجاب مقاصد و تبعاتی فراسوی تحمیل یک نوع پوشش و ایدئولوژی خاص دارد. ( در عین حال بعید است که به ساطع شدن اشعه‎ی سکسی از تار موی زنان، یا به ” تحریک غده‎ی هیپوفیز مردان“ هم ربط چندانی داشته باشد.)
هرچند در بسیاری از نقاط دنیا، نوع پوشش زنان از طریق عرف و سنت‎های پدرسالارانه تا حدودی کنترل می‎شود اما به‎عقیده‎ی شماری از جامعه‎شناسان، قضیه‎ی استقرار نظم آهنین و برقراری مجازات‎های قانونی برای طرز لباس پوشیدن مردم و تربیت انبوه ماموران کنترل‎گر دولتی ــ که از طریق آن کل روابط اجتماعی مهار می‎شود ــ همان‎طور که تاریخ قرن بیستم هم نشان داد احتمالا پدیده‎ای منحصر‎ به جوامع توتالیتر ( فارغ از نوع ایدئولوژی و مذهب آنان) بوده است

نوشین احمدی خراسانی



نویسنده ( رانوسا) ساعت 2:40 صبح روز شنبه 86 بهمن 6