سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بی حو صله! - رانوسا






درباره نویسنده
بی حو صله! - رانوسا
مدیر وبلاگ : رانوسا[61]
نویسندگان وبلاگ :
رامون[3]
God father[3]

غصه ها را کرد باید تا نهایت ها فدای یک نگاه...
آی دی نویسنده
کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان تهران
شاه فینقیلی
نوشته های تنهایی
جنبش برابری حقوق انسانی
فمنیست
عنکبوت سیاه
پورتره
ادوارنیوز
داروگ
درک رنج
حرف زن
وبلاگ فارسی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بی حو صله! - رانوسا

آمار بازدید
بازدید کل :86442
بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 14
 RSS 

   

یه سلام خیلی کم رنگ یعنی هر چی غیر اشتی
نمی شد اول می گفتی یه کمم دوسم نداشتی؟

حال تو ، نه ،نمی پرسم، مطمئنم خوبه حالت
هر جا هستی خوبی و خوش ، خیلی راحته خیالت

احتمال داره یه وقتا یه کمی دلت بگیره
خب برو سراغ اون کس که دلت پیشش اسیره

شایدم دوست داشته باشی هنوزم بری تو بارون
فقط این یه فرقو کرده این دفه با من نه، با اون

می دونم کسی رو داری واسه ی گفتن حرفات
بعدشم قرار و عکس و دیدن و وقت ملاقات

یکی هست که جای من ، تو پای صحبتش می شینی
نمی دونم راه دوره یا راحت اونو می بینی

زیادم فرقی نداره اصل اینه که بی وفایی
نمی خوام چیزی بدونم حتی اینکه تو کجایی

تو همین اخر پاییز یه شبی تا صبح نشستم
دیدم این دل دیوونه دوباره کار داده دستم

آینه رو رفتم اوردم ، با تو روبروم گذاشتم
تلخه اما باورش کن، من دیگه دوست نداشتم

اولش خاطره ها رو خیلی با حوصله گشتم
چون چیزی پیدا نکردم یه جوری ازت گذشتم

چون تو هم مثل اونایی تازه اینکه اولاشه
چرا اون کسی که می خوام نباید تو دنیا باشه

می دونم حرف و دلیلات واسه ی جواب زیاده
کلی خستگی و کلی اتفاق فوق العاده

اما هر چی بنویسی بدون اون جواب من نیس
به حساب هر کسی باشه خوب ، به حساب من نیس

مهم اینه که نمیشه عاشقی از روی اجبار
باز میشی مثل بقیه قصه ی همیشه تکرار

از تو کمتر گله دارم ، از خودم دارم شکایت
نتونس بگذره با تو از رو مرز بی نهایت

دوباره رفتم تو فکر لیلی و سراغ مجنون
هر چی زود بیاد به دستت ، زود میره از پیشت اسون

تو طلوع زرد خورشید راس راسی فکرامو کردم
قول دادم تو جاده ی عشق دیگه هرگز برنگردم

اون کسی که من می خوامش یا فرشتس یا ستارست
جنس بغضش از مه و از تیکه های ابر پارست

توی رویاهاش همیشه من می مونم می درخشم
تو که اینجوری نبودی چه جوری تو رو ببخشم

شایدم کاری نکردی ، ساقه ی من شکنندس
اینکه با سرما نسازه تقصیر خود پرندس

ما قرار نبود که هرگز واسه هم یه سد بسازیم
با کارا و رفتارامون خاطرات بد بسازیم

پس من واسه همیشه میرم از فکر تو بیرون
توی جنگل، یا که صحرا، دیدی رفتم پیش مجنون

تقصیر تو که نبوده ، من به دردت نمی خوردم
تو رو هم مثل بقیه ، دس سرنوشت سپردم

نشونی نمی نویسم تو همون کوچه و شهرم
جوابم ازت نمی خوام چونکه دیگه با تو قهرم

 



نویسنده ( رانوسا) ساعت 2:59 صبح روز جمعه 86 بهمن 12