سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نامه ای از پدر - رانوسا






درباره نویسنده
نامه ای از پدر - رانوسا
مدیر وبلاگ : رانوسا[61]
نویسندگان وبلاگ :
رامون[3]
God father[3]

غصه ها را کرد باید تا نهایت ها فدای یک نگاه...
آی دی نویسنده
کانون دفاع از حقوق زنان و کودکان تهران
شاه فینقیلی
نوشته های تنهایی
جنبش برابری حقوق انسانی
فمنیست
عنکبوت سیاه
پورتره
ادوارنیوز
داروگ
درک رنج
حرف زن
وبلاگ فارسی

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
نامه ای از پدر - رانوسا

آمار بازدید
بازدید کل :86313
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
 RSS 

   

اینا رو واسم نوشت که من آدم بشم!
اما...

اماشو بعدا میگم!

 

دخترم ، من و تو زاده ی خاکی هستیم که جای جای آن بذر حماقت ریخته اند .

خاکی سرد و بی روح که در آن به ساده ترین نیشخندی ، شجاعت را حماقت تفسیر میکنند. و فداکاری را به سخره میگیرند.

خاکی که بوی گوشت سوخته و خون و تعفن میدهد.

خاکی سرشار از برابری در حماقت و آزادی در کثیف شدن.

در این خاک گلی نمیروید ، و مهربانترین باغبان ها خیلی زود پیر میشوند.

دخترم ، اینان ملاک برتری را تقوایی میدانند که رابطه ی خطی و مسقیم با طول ریش دارد، در این سرزمین به راحت ترین شکل ، و با اشاره ای هستی به نیستی بدل میشود.

و با تکان سری پر وجود ترین ها بی وجود میشوند.

دخترم ، در نسلی کثیف و احمق در بین میلیون ها سوسک و ملخ زاده شدی.

میان مردمی که شرافت را به ارزانترین بها تقدیم میکنند.

و با عشق ، عشق بازی میکنند.

نسلی که فریب میدهد و فریب میخورد ، ستارگان استفاده و قهرمانانِ خریت.

دخترم ، معصوم ترین و پاک ترین دخترانِ اینجا را به فاحشه گری کشانده اند.

آنگاه تو با مشت گره کرده ایستاده ای و از اینان دفاع میکنی؟ از حماقت؟

هرکسی شایسته ی آن چیزی است که در آن است.

وطن پرستی را به گور به ببر که سنگفرش این وطن پر از پشگل است و بوی گندِ عرق های بعد از ......(سانسور).وطنی که به تعداد مکفی توالت عمومی دارد!

وطن همان جایی است که میشود در تمام پس کو چه های آن .... (سانسور)

و درد و درد و درد و صدها گیگا بایت کلمه ، که نمیتوان گفت و بیهوده مینمایند.

دخترم ، قربانیِ فهم خود نشو ، دخترم کاری که بیهوده ترین است نباید به دست کوچک و معصوم تو انجام گیرد.

به راحتی انگشتان مشت شده ات را خورد میکنند ، تکه تکه میشوی ، در راه آرمانت؟

نه ، آرمانِ تو همان هدفِ کالیگولا ست ، که خود ، بزرگترین جنایت است.

رسیدن به ناممکن ، به هر قیمتی.

هزاران سال است که میلیون ها بیت صدا با فرکانس های بالای 10000 دسی بل فیلتر شده اند.

من و تو فیلتر شدیم .

دخترم ، باور کن که حنجره هایم پاره پاره شد ، هر جا حماقتی دیدم تکه تکه شدم .

دخترم بغض ها یم را به دود سپردم بی آنکه اشکی ببینم و درد هایم را در پیاله ها ریختم ، بی مزه و تلخ بلعیدم .

خواب افسانه ای بود که با کلونازپام به حقیقت بدل شد.

فرار کردم از زمین و زندگی و مرگ ، در جزیره ی جنون ساکن شدم.

دخترم ؛ پیر شدم ، بارها مرده ام ، با بغضی در گلو ، ذهنی که پر از صفر و یک بود و فازی فکر میکرد ، دستی که مشت بود و اکنون تنها لرزه ای از آن باقیست ، فریادی که هیچش ارزش نبود و بی صدا خفه شد.

ارزش هایم فرو ریخت ، پست شدم ، کثیف شدم .چشمانم دیگر نه فروغ دارد و نه معصومیتی.

تفکر بر ارتفاع پرتگاه می افزاید و درد و درد و درد.

تمام شدم.

قصه ی ما تکرار قصه پدرانمان است .

وتکرار تنها اصل تغییر نا پذیر دنیا.

دخترم ، پیش از آنکه پیر شوی ، معصومیتت دریده شود ، تکه تکه شوی ، تهی شوی ، خودِ درد شوی ، آرام ، ساده و بی صدا ، آخرین فریادت را بزن که قانون تویی و آزادی در خودِ توست و بس.

سطل های زباله پرشده از تمامیِ آنچه تو شجاعت نامیده ای.

دخترم به معصومیت ایمان بیاور ، ببین ، نفهم ، نگو.

دخترم ، لبهایت جایگاه بوسه های کوچک است نه فریاد های بزرگ.

دخترم ، هرکسی قشنگی های کوچیک و بیمعنایی داره که نباید اونارو ارزون بفروشه. معنی زندگی همین کوچولوهای قشنگن .قشنگ بمون.



نویسنده ( رانوسا) ساعت 2:35 صبح روز شنبه 86 بهمن 20